جواد محرمی/ ماجرای نیمروز جزو فیلمهای اکران نوروز است و تا به حال از فروش نسبتاً خوبی برخوردار بوده است. البته تبلیغات ضعیف و ضعف مدیریت حوزه هنری در اختصاص سالن به ماجرای نیمروز در کنار نمایش باعث شده این فیلم با وجود دریافت سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در جشنواره فجر نتواند در رقابت با آثار کمیکی مثل «گشت 2» و «خوب، بد،جلف» از فروشی موازی برخوردار شود، هر چند فروش میلیاردی فیلم تا همین حالا هم به طور نسبی قابل قبول محسوب میشود. البته سینمای ایران امسال در اکران نوروزی برخلاف سال گذشته به طور کامل با ممنوعیت تبلیغات در شبکههای ماهوارهای مواجه بود و همین مسئله نیز باعث افت نسبی فروش در اکران نوروزی 96 شد.
تیزر تلویزیونی فیلم به جای اینکه مبتنی بر پلانهای اکشن و جذاب فیلم باشد روی بعدی کار کرده که مربوط به مخاطب خاص است، اینکه یک فیلم در جشنواره فجر چند جایزه گرفته بیشک برای مخاطب عام آنقدر که عوامل فیلم انگاشتهاند، دارای اهمیت نیست.
ماجرای نیمروز قابلیتها و نقاط قوت زیادی دارد که کم و بیش به آن اشاره شده است اما در این مقال به بخش بازیگری فیلم میپردازیم. درباره بازیها در ماجرای نیمروز نمیتوان ننوشت؛ بازیهایی که اغلب در اوج هستند و هر کدام دیگری را تکمیل میکنند، بازیهایی که در مرکز ثقل آنها هادی حجازیفر قرار دارد. ماجرای نیمروز نشان داد که بازی خیرهکننده و البته بدون دیالوگ هادی حجازیفر در فیلم ایستاده در غبار تصادفی نبوده است.
حجازیفر در ماجرای نیمروز خیرهکننده و استثنایی ظاهر شده و کاملاً در سینمای ایران بدیع و تازه جلوه کرده است و از قالب کلیشههای مرسوم کاراکترهای مشابه به طور کامل خود را رها کرده است. در واقع او تراز و استاندارد بازی در چنین نقشهایی در سینمای ایران را تا حد زیادی ارتقا بخشیده است.
جالب است که بار لحن طنازانه فیلم به جای بازیگرانی که سابقه بازی در نقشهای طنز دارند بر دوش هادی حجازیفری افتاده که به طور طبیعی و با توجه به جنس کاراکتر او در فیلم انتظاری از طنازی این کاراکتر نمیرود و در مقابل احمد مهرانفر و جواد عزتی، بازیگرانی که پیش از این در نقشهای طنز جا افتادهاند جدیترین نقشهای فیلم را بر عهده دارند و بهگونهای خوب بازی میکنند که مخاطب خیلی زود بازی آنها در کارهای طنز را از یاد میبرد و کاراکتر جدی آنها را قبول میکند.
سینمای ایران به واسطه غلبه نوعی گرایش روشنفکرانه طی یکی دو دهه اخیر بیشتر میل به آه و ناله و غم و فلاکت دارد و اساساً سالهاست که در سینمای ایران قهرمان ساختن و امیدواری دادن به مخاطب گناهی بزرگ و رویکردی خلاف جهت آب محسوب میشود. البته ضعف مفرط طیف زیادی از آثاری که قصد قهرمانسازی داشتهاند هم مزید بر علت شده تا اساساً سینمای ایران اعتماد به نفس اینکه بخواهد در وادی این جنس از سینما گام بردارد را از دست بدهد.
وقتی میتوانی با ملغمهای از نمایش فقر و فلاکت و بدبختی فیلمی بسازی که هم اینجا تحویلت بگیرند و هم آنجا چرا زحمت داستان گفتن و قهرمان ساختن به خودت بدهی... سینما حداقل در ایران قرار نیست سرگرم کند و روشنفکران ایرانی تعریفی تازه و ایرانی شده و البته فاجعه بار از سینما ارائه دادهاند. اصلاً چرا باید مردم را امیدوار کرد و آنها را یاد خوشیها انداخت، مگر غمباد کردن آن هم روی صندلی سینما با پرداخت پول از جیب مبارک مخاطبان چیز بدی است. تازه خودش یک جور مبارزه مدنی محسوب میشود و کلی هم کلاس دارد. این تفکر غالب در سینمای ایران است و ماجرای نیمروز تا حد زیادی این کلیشه رایج را خدشهدار کرده است. فیلم هم قهرمان دارد، هم قصه، هم شخصیت پردازی، هم فضاسازی و هم داستان پلیسی، معماییاش را روان و بدون لکنت و البته اکشنوار تعریف میکند و همه اینها باعث شده در سینمای بیحال و حوصله سر بر و نخوت زده ایران چندگام به جلو محسوب شده و تکانهایی به کلیت سینمای ایران بدهد که احتمالاً یک دهه بعد صدایش در میآید.
ارسال نظر